برای سلامتی امام زمان صلوات

برای سلامتی امام زمان صلوات
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۲۸ مطلب توسط «احسان» ثبت شده است

عکس حاج احمد متوسلیان

چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۳۳ ب.ظ | احسان

یا حسین جانم

چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۸ ب.ظ | احسان

الهم ارزق توفیق شفائت الحسین فی یوم الورود

چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۶ ب.ظ | احسان

آخرین شب های حضور ابراهیم هادی در تهران

شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۲۵ ب.ظ | احسان

شب‌های آخر علی صادقی،علی نصرالله اواسط بهمن ماه و ساعت 9 شب‌ بود. دیدم یکی دارد از توی کوچه داد می‌زنه: "حاج علی خونه‌ای؟" آمدم لب پنجره و دیدم ابراهیم و علی نصرالله با موتور داخل کوچه ایستاده‌اند. آمدم دم در و با خوشحالی ابراهیم و بعد هم علی را بغل کردم و آمدیم داخل خانه، هوا خیلی سرد بود و من تنها بودم گفتم:" داش ابرام شام خوردی" گفت: "نه زحمت نکش" 

آهنگ حامد زمانی در مورد شهید ابراهیم هادی

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۳۳ ب.ظ | احسان

هنوز خودم گوش ندادم

آدم شدن شهید ابراهیم هادی

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۵۶ ق.ظ | احسان

آدم شدن عباس هادی یکبار که ابراهیم صبح زود با وسائل کشتی از خانه بیرون رفت ما هم دنبالش راه افتادیم. هر جائی می‌رفت دنبالش بودیم تا اینکه رفت داخل سالنِ 7 تیرِ فعلی،ما هم رفتیم توی سالن و توی تماشاگرها نشستیم.سالن شلوغ شده بود و مسابقات کشتی آغاز شد. اون روز ابراهیم چند تا کشتی گرفت و خیلی خوب حریف ها رو می‌زد تا اینکه یکدفعه نگاهش به ما افتاد که توی تماشاگرها تشویقش می‌کردیم. بعد هم با عصبانیت به سمت ما آمد. از اینکه به آنجا رفته بودیم خیلی ناراحت شده بود و گفت:"این جا چیکار می کنین !؟" گفتیم:"هیچی، دنبالت اومدیم ببینیم کجا می ری". بعد گفت: "یعنی چی ؟ اینجا جای شما نیست، نباید می‌اومدین. زود باشین بریم خونه" گفتم: "مگه چی شده"، جواب داد: "نباید اینجا بمونید، پاشین، پاشین بریم خونه"همینطور که حرف می‌زد بلندگواعلام کرد کشتی نیمه نهائی وزن 74 کیلو آقایان هادی و تهرانی. ابراهیم یک نگاه به سمت تشک انداخت و یک نگاه به سمت ما، بعد هم چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک. ما هم حسابی داد می‌زدیم و تشویقش می‌کردیم . مربی ابراهیم هم مرتب داد می زد و می‌گفت چکار بکن. ولی ابراهیم فقط دفاع می‌کرد و نیم نگاهی هم به ما می انداخت. مربی که خیلی عصبانی شده بود داد زد: "ابرام چرا کشتی نمی‌گیری بزن دیگه". ابراهیم هم با یک فن زیبا حریف رو از روی زمین بلند کرد و بعد از یک دور چرخیدن او را محکم به تشک کوبید. بعد هم از جا بلند شد و از تشک خارج شد. اون روز از دست ما خیلی عصبانی بود. فکر کردم از اینکه تعقیبش کردیم ناراحتِ ولی وقتی تو راه برگشت صحبت می‌کردیم گفت:"آدم باید ورزش رو برای قوی شدن انجام بده نه قهرمان شدن من هم اگر در مسابقات شرکت میکنم می‌خوام فنون مختلف رو یاد بگیرم وهدف دیگه‌ای ندارم". گفتم: "مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش". بعد از چند لحظه سکوت گفت: "هرکس ظرفیت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهمتر، اینه که آدم بشیم". آن روز ابراهیم به فینال رسید ولی قبل از مسابقه نهائی، همراه ما به خانه برگشت و عملاٌ ثابت کرد که رتبه و مقام برایش اهمیت ندارد. ابراهیم بعدها کشتی گیر باشگاه اقبال تهران شد ولی همیشه می‌گفت: "نباید ورزش هدف زندگی آدم باشه".

الان که دارم کتاب ابراهیم رو میخونم میفهمم که چه ادمی بود.